نمیدانم چرا راه گلویم بسته است این بغض نشانه چه چیزی است که راه نفس کشیدنم را مسدود کرده است .آیا حروف الفبا در گلوی من تجمع نموده اند و از سکوت من به هنجار راه یافته و میخواهند هر سی و سه حروف با هم از ریهها و حنجره خفته من به بیرون پر بکشند ؟ شاید از سکوت من به تنگ امده اند و میگویند وای بر تو که میتوانی ریتمیزیبا بنوازی و حروف را به رقص تحریر در اوری و اینک سموت و خموش در گوشه ازلت نشستهای و روزهای پر از درد ویروس نما را به شمارگان سپرده ای؟ وای بر من که نگاشتن را به دست تقدیر ویروس سپردم وای بر ما که سردرگم گشته ایم و نمیدانیم به سوی آسمان صعود میکنیم ایا به چاه کرونا نزول میکنیم . سر در گمیها از کلاف سر در گم هم سخت تر شده اند چرا که کلاف را به راحتی میتوان دوباره با یک برش و گره کوچک گلولهای اماده برای بافتن مهیا نمود. اما زندگی سر در گم ما را چگونه میتوان قطع کرد و دوباره گره زد. امروز اعلام میشود هوا پر از میکروب است در خانه بمانید دقیقهای بعد میگویند حتما در سایتها ثبت نام کنید تا در بورس شرکت کنید. مدارس تعطیل بعلت ریزگرد . دانشجو بیکار بعلت کرونا . چیدمان چه چیز تغییر کرده است که همه چیز به هم ریخته و مرا به سکوت وا داشته است. امروز تمام کتاب خوانها فقط بخاطر یک مطلب از پیشینیان در کتابها گل گشت میزنند که شاید مطلبی را در سایت بگذارند و چند لایک بیشتر گرفته و عدهای را به جان هم بیندازند و خود نظاره گر این مشاجره بشوند. امروز حلال دیروز حرام میشود و حرام فردا مکروه میگردد. امروزها بر بانگ شهر بی دود و آموزش دوچرخه سواری را سنت کنیم بر تمام بیلبوردهای شهرها علم گشته و زنان دوچرخه سوار محکوم میگردند و زنان دورگرد در زبالهها مستحق جویای روزی خود هستند. سوار شدند بر مترو بسیار بغرنج آور است چرا که دختران و پسران جوان، پیر مردهای علیل و پیرزنهای افلیج اشک ترا در میآورند آن هنگامیکه دست در جیب خود میبری تا خریدی کوچکی انجام دهی و متوجه میشوی که جیب خودت خالی تر است. بساط دختران جوان و دوره گردی پیر زنها را کسی محکوم نکرد راستی چرا زنانی که برای امرار معاش چهار چرخ بدست در سطح شهر زباله جمع اوری میکنند را دولت محکوم نمیکند و آنها را رها کرده و هیچ اقدامیبرای دستگیری زنان نمیکنند. نمیدانم از چه بنگارم و چگونه این حروفی که راه گلوی مرا مسدود کرده اند را به رقص تحریر وادار کنم.مردم چنان به جان هم تیغ کین میکشانند تا همنوعانشان در خانههای سبز و درهای بسته به خواستههایشان برسند فریاد واگذاری و تقسیم اراضی و برجهای آنچنانی و زد و بندها و گاو بازیها مرا گیج کرده است . دستور جدید این است که مردم شجاع افراد مجرم را به دولت معرفی کنند. در حالی که افراد مجرم در قانون گذاری برای همین مردم شجاع قوانین خفه کردن سخن در گلو را اجرا میکنند آنان که توانمند هستند برای حفظ دین و نمازهای یومیه و نافله و ادای فرائض دینی به کانادا و آمریکا میروند و آنانی که میخواهند شجاعت به خرج دهند کارت یارانه اشان را در دستگاه مسدود مینمایند.
قطع درختان برای چاپ کاغذ و نوشتن جرائم متخلفین و سلطانها پروندههای پروندههای قطوری بوجود آورده و دست آخر جای درختان شهرکها و برجهای نیاوران بوجود میآید و مالک اوراق میشود جناب متخلس ب ز یا ز م و ما میمانیم و بغض نهفته در گلو.
نمیدانم از مردانی بنگارم که به سایتهای شرط بندی رو اورده اند یا با دیگارد دخترانی میشوند که بلااجبار همین بادیگاردها روسری را دور گردن انداختن . شاید سری به اینستا بزنم و عکسهای از ما بهتران را ببینم که با غلیظ ترین ارایشها و زننده ترین لباسها اسطوره گشته اند و دلسوزیهای مادرانه برای دختران بد حجاب مینمایم . حتما ایران یک بوم و چند هوا گشته است و باز من خواهم نگاشت